• وبلاگ : چشمهايم براي تو ... !!!
  • يادداشت : نگو نميدوني ...!!!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 42 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + شايلي 

    جشم هايم براي تو

    خيلي زيباست

    اما براي ديدن اين زيبايي جشمي بايد مگه نه

    + jodi vorojak 

    kheili bahal bod

    + مريم 

    آن لحظه كه در دلت غروبي را احساس كردي ....

    نا اميد نشو!

    بدان در پش هر غروبي، طلوع اميدي هست....

    چقدر حرف براي گفتن بود، اما کلامي که به سکوت ختم شد ... ~

    و ما هيچ ندانستيم ، ندانستيم كجاي راه خود را جا گذاشته ايم و رفتيم و رفتيم و رفتيم

    وهنوز هم نرسيده ايم .. ~

    :

    :

    :

    :

    :

    کاش عادتمان ماندن باشد ... ~

    ~


    :
    :
    :
    تنهاييم را بي تو در ني لبك چوبي مينوازم
    و تو نميداني چقدر تنهايي من بزرگ است
    و كلاغي كه هر از گاهي خبر تنهايم را ميبرد،ديگر نه از من ميگويد نه از تو ...
    :
    :
    :
    :
    ~

    خستممممممممممممممم

    از نبودنت خستم

    از نديدنت خستم

    از فكر كردن بهت خستم

    از گم شدنت خستم

    ديوونه شدمممممممم

    حال بدي دارم .

    خودمم نميدونم چه مرگيمه

    بــالهايم را گشــوده

    و آماده پروازم ...

    آيــا با من همسفر خواهي شد ....

    من همسفري مي خواهم ، همراه .

    و همراهي مي خواهم راهوار..سلام منم اپم خوشحال ميشم بياي

    آري به باور خود راه داده ام که اين پاييز با هر پاييزي متفاوت است اين پاييز عشق را دارم فصلي که سالها گم کرده بودم ~ و ميترسم .. ميترسم در سرزمين روياهايم گم شوم ... و ديگر هرگز پاييز را نداشته باشم ... ~ دلم باريدن ميخواهد ... دلم باريدن ميخواهد ... دلم باريدن ميخواهد ... د . ل . م . ب . ا . ر . ي . د .ن ... م . ي . خ . و . ا . ه . د

    هنوزم چشم هاي تو مثل شب هاي پر ستارهاست

    هنوزم ديدن تو برام مثل عمر دوباره است

    هنوزم وقتي ميخندي دلم از شادي مي لرزه

    هنوزم با تو نشستن به همه دنيا مي ارزه

    اما افسوس تو رو خواستن ديگه ديره ديگه ديره

    اما افسوس به نخواستن دلم آروم نمي گيره نمي گيره

    سلام خانوم گل ...

    چرا به روز نميكني؟ تنبل شدي؟

    دوباره دل هواي ، با تو بودن کرده ...~

    نگو اين دل ، دوري عشقت و باور کرده ...~

    دل من خسته از اين دست دعا ها بردن ...~

    همه آرزوهام با رفت تو مردن ... ~

    حالا من يه آرزو دارم تو سينه ... ~

    که دوباره چشم من تو رو ببينه ... ~

    حالا من يه آرزو دارم تو سينه ... ~

    که دوباره چشم من تو رو ببينه ... ~

    واسه پبدا کردنت تن به دل صحرا ميدم ...~

    آخه تو رنگ چشات قيمت دنيا رو ديدم ...~

    توي هفت آسمون ، تو تک ستاره مني ...~

    به خدا ناز دو چشمات و به دنيا نميدم ...~

    حالا من يه آرزو دارم تو سينه ... ~

    که دوباره چشم من تو رو ببينه ... ~

    ترا در يک روز باراني ديدم.....در آن سوي چهار راه عشق و محبت...چراق قرمز بود....همه چتر داشتن الا تو....ميشد چشمانت را ديد...براي يک لحظه تلاقي نگاهت با من...چراغ سبز شد.....تو آمدي مانند هر رهگذر ...از کنارم گذشتي بي اعتنا....ولي من مانده بودم....هر روز ساعت 7 ميآيم...ولي تو نيستي...خواهم آمد شايد يکبار ديگر....در يک روز باراني ديگر....از چهار راه عشق و محبت ......بگذري.....و....من آنجا با انتظار خوام ايستاد ~

    بنويس از نبودنم .. بنويس از رفتنت ... بنويس که روزي براي تو مينوشتم ... که به واژه ها ديگر بدهکار نباشم ... ديگر با نبودنت ، با باران چشمهايم چه کنم ؟ باز هم ببارم ، باز هم ببارم که مقدار دوست داشتنمان را محک بزنيم ؟ وقتي براي تو و از تو مي نويسم عنان خود را از دست ميدهم ~ نوعي تکامل را در خود حس ميکنم آن ديگري مي شوم که جا آنچه در جامعه عرضه مي کنم و مي شناسانم تفاوت دارد....! و اين تنها بخاطر اين است که با تو مي گويم .. ~ بواسطه از تو گفتن و با تو گفتن و مکاشفه درونم با تو و ره سپردن خيالم با گامهاي توست...! ~ رها مي شوم از زمين و زمان . از همه چيز و همه کس ترا حس مي کنم سپس دستانت را در پشت پنجه هايم که مي نويسد حس مي کنم تو مرا به سفر در کاغذ سفيد ياوري! صدايت را مي شنوم که مي گويي وميخواهي که بنويسم.... بنويسم و از پرده پرده تو در توي پنهان هاي پرومته جانم پرده بر دارم. ~

    سلام...هنوز كه آپ نكردي.چرا؟

    راستي من هم به روز هستم.نميخواي تولدمو تبريك بگي؟

    سلام....وبلاگ زيبايي داري اميدوارم موفق باشي....منتظر پيام هاي سبزتون هستم.
       1   2   3      >