باد مي آمد ...! بوسه ات را با خود برد...! نگاهت در کوچه راههاي کوچ ، از دوردستهاي يادهايم به کجا رفت ...؟ در آن همه انتظار ...!!
آيا در آخرين کلامت تنها نام من بود ...!~ دلم امشب هم باراني است ~ امشب هم باراني است .... امشب هم ...~
آندم كه از انديشه و غوغاي اين جهان برونيم، خداوند در زيبايي وصفناپذيري بر ما جلوهگر ميشود.
هميشه
با هميشه
در انتظار نيامدنت
سکوت مي کنم
و از تو ... .
مي آيي ؟
نمي دانم اما
خوب مي دانم که نمي آيي
و اين قصه را به هيچکس نمي گويم
حتي به تو .
امروز چقدر انتظار نيامدنت را
کشيده ام .
باور کن شايد ، باور نکني
در ازدحام اين همه
در ازدحام اين همه آدم
س
سخن گفتن را فراموش کرده ام .خن گفتن را فراموش کرده ام . آدم
سخن گفتن را فراموش کرده ام .
هنوز يه چيزي کم دارم .... ~
يه چيزي مثل دلواپسي مثل دوباره گم شدن ... يه جايي پشت بي کسي , هنوز به فکر گفتنم ... به فکر زير و رو شدن اما يه چيزي کم دارم .
حيف چشماي من يه ماه ياور من ... حيف چشماي من يه ماه با دل من ... ~
گر روزگار نخواهد يه ماه ياور من ... گر روزگار نخواهد يه ماه با دل من ... ~
رفتي و تنهام گذاشتي ...توي يک دنياي کوچيک ..رفتي و بي تفاوت به غريبه دل سپردي.. ديدمت با يار ديگر .. ولي چشمام همدلي داد که ببينم بيخوابه تا بشينم سر راهت ... ~
براي قصه گو شدن ميخوام دوباره تب کنم ... گر بگيرم نفس نفس ... با يک ترانه گل کنم تازه بشم همين و بس ... اما يه چيزي کم دارم ... چيزي به رنگ چشم تو , غم غريب يک سفر , غم قشنگ چشم تو ... ميخوام دوباره گم بشم تو کوچه هاي بچگي ... ميخوام منم تازه بشم ...~
امشب شب بي کسيه يکي به دادم برسه ~ تنهاترين مرد زمين امشب به آخر ميرسه ~ امشب شب تنهاييه سر رو زانو ميزارم ~ آخه تو اينجا نيستي و غزل غزل گريه دارم ~ غزل غزل گريه دارم ~ غصه نشسته رو دلم هنوز براي شونه هات ارزش اشک و قائلم ~ حرفي نزن چيزي نگو ~ فقط بزار گريه کنم ميخوام با بارون چشام فاصله رو پر بکنم~ حرفي نزن چيزي نگو ~ فقط بزار گريه کنم ميخوام با بارون چشام فاصله رو پر بکنم ~
در ميان من و تو فاصله هاست .
گاه مي انديشم ٬
ــ مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري !
تو توانايي بخشش داري .
دستهاي تو توانايي آن را دارد ٬
ـــ که مرا ٬
زندگاني بخشد .